در این مقاله، شرکتی را درنظر میگیریم که مجموعه تسهیلاتی را در مکانهای ثابتی راه اندازی میکند تا تقاضای مشتریان اش را برای محصولی مشخص تأمین کند. مشتریان براساس حساسیت آن به زمان انتظار تحویل سفارش طبقه بندی میشوند. بطورخاص، دو دسته مشتری در نظر گرفته میشود.
اولین دسته متشکل از مشتریانی است که تأمین تقاضای بموقع را الزام میکنند، در حالیکه دسته دوم را مشتریانی را تشکیل میدهند که تحویل با تاخیر را میپذیرند. هر مشتری در دسته دوم یک حداکثر زمان انتظار تحویل مطلوب را مشخص میکند. تغییر شرایط بازار و کسب و کار که بطور معمول توأم با افزایش فشار هزینهها و نیازهای خدماتی است این شرکت را مجبور میکند تا شبکه تسهیلات اش را مجدد سازمان دهی کند. جهت نیل به این هدف، آرایش این شبکه میتواند به تدریج در یک بازه زمانی چند دوره ای به واسطه گشایش تسهیلات جدید و تعطیلی تسهیلاتی که از ابتدا وجود داشتهاند تغییر کند.
مکان تسهیلات جدید از مجموعه محدودی از مکانهای کاندید انتخاب میشود. افزون براین، در هر مکان احتمالی، سطوح ظرفیت مختلفی نیز برای انتخاب موجود است. هدف تعیین آرایش بهینهای برای شبکه در افق برنامه ریزی است تا بدین صورت جمع هزینههای ثابت و متغیر به حداقل رسد. هزینههای ثابت با تصمیمات استراتژیک ارتباط دارند و هزینههای ثابت تعیین محل تسهیلات و راه اندازی تسهیلات، هزینههای مربوط به استفاده از ظرفیت و تعطیلی تسهیلات موجود را شامل میشوند. هزینههای متغیر مربوط به فرآوری و توزیع محصول بین مشتریان هستند و در کنار این هزینهها، هزینههای جریمه تأخیر مرتبط با تأمین تقاضای با تاخیر نیز ایجاد میشوند. این هزینهها با تصمیمات تاکتیکی ارتباط دارند.